پیشتر هااگرتنهامیشد،ازچندتاکتابکهنه ایکهتویگنجهکنارهمچیدهبود،یکیرادستمیگرفت،تویایوانمینشستومیخواند. بیشترازکتاب هایداستانخوششمیآمد. چندشبوچندروزباداستانخلوتمیکرد. اورایادمادربزرگمیانداخت.بچهمیشد. سرشراباگیس هایبافتهشده،رویپایمادربزرگمیگذاشت. چشمانشرامیبست. مادربزرگبهمو هایشدستمیکشیدوبرایشقصهمیگفت؛قصه یاناریکهازبالایدرختافتادهبودوسرِیکماهیراتویرودخانهشکستهبود. قصه یکچلبدبختیکههیچکسبهاوزننمیداد. شاهزاده ایکهتویصحراموقعشکار،یکدلنهصددل،عاشقدختریشدهبود؛وراهزنجوانمرد...
↧